من که عمریست به کلبی درت می نازمدرپی چشم خمارت سروجان
می بازمارزوی دلم این است که بیدارشوم
ازهمه اهل جهان
غیرتوبیزارشومرسم سگهاست که درنیمه شب پارس کنند
باب
مستی است که بادلبر خودباز کنندمن به دین رسم که شبها به درت
پارس کنمسگ کوی توام وبردرتوپارس کنم
استخوانی ده تاسگ
درت رام شودسارق بزم غمو میکده ناکام شود
من زدست تو فقط
جیره شب می گیرماستخوانم ندهی نیمه شب می میرم
نوکرزینبمو
عبدولی ازادممن اباالفضلی ام واهل حسین ابادم
بارهاگفته موتا
ابدمی گویمیاحسین ازحرمت بوی خدامی جویم